۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

صندلی

همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود، شاید آن روز که برگشتی خسته باشی

۲ نظر:

Gistela گفت...

شومو عزیزی
چشم کلم پلو هم یاد می دیم

MrGorbachof گفت...

شما لطف داری