۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

بازگشت

سلام، نمی دونم چرا اینقدر تنبل شدم، شاید هم سرم خیلی شلوغ شده، در هر صورت زمان زیادی از آخرین پستم می گذره، در این مدت یک اتفاق خیلی خوب برام افتاد و اون هم اینکه صاحب یک دختر شدم.

کلاً فرایند عجیبیه. مسئولیت نگهداری از یک انسان دیگه. هم سخت و هم شیرین. از طرفی به این هم فکر می کنی که یک مسئولیت دیگه هم به تمام مسئولیت هات اضافه شد. و از همه مهمتر اینکه سنت هم رفته بالاتر.

زندگی انسان طوری میشه که واقعا زمان کم میاره.

اما در هر صورتش من راضیم و خدا را شکر می کنم.

تقریبا از خرداد امسال تصمیم گرفته شده که برای سازمان ERP بخریم و از اون موقع دنبال کارهای اون هستم. خدا را شکر بالاخره سیستم را انتخاب کردیم .الحق و الانصاف که بسیار بسیار زحمت کشیدن برای این ERP. دعا کنید با خوبی و خوشی این پروژه رو هم بتونم تموم کنم. اما خیلی خوشحالم که در این موضوع مطالب جدیدی هم یاد گرفتم.

رفته بودم دکتر. سرما خورده بودم. منشی با یک خانم در خصوص وضع شیوع بیماری در جامعه صحبت می کرد. یه جای حرفش یه چیزی گفت که منو خیلی تو فکر برد. گفت "واقعا نمی دونم این همه بیماری از کجا اومده، با این همه دکترهای خوب و وضع بهداشت و ..... . باید رفت از متخصص این قضیه علتشو پرسید"

با خودم فکر کردم اگه بیایم و به جای این همه قضاوتهای الکی و فکرهای نپخته از متخصص اون قضیه سوال کنیم چقدر زودتر به جواب صحیح می رسیم. این همه بدبختی هم به بار نمی یاریم. آخه مرد نا حسابی اگه قبل از هر کاری از متخصص اون قضیه کمک بخوای چی میشه. اگه همه اینطوری فکر کنن به نظرم خیلی وضع جامعمون بهتر می شه و این همه استرس و نگرانی تو جامعه شایع نمیشه.

فعلا

هیچ نظری موجود نیست: